قبل از اینکه نام قشنگت را بر روی کاغذ ثبت کنم و قبل از اینکه در وصف مهربانیت سخن بر زبان آورم و از تو تعریف کنم و قبل از اینکه سوگند وفاداری بنگارم، با عرض ارادت به تو سلام می کنم:
سلام به پرستوی از قفس آزاد شده ام، به شقایق دشت عشق در دنیای بی کران محبتم. سلام به عشق همیشه جاودانم و به کسی که مرا همنشین آفتاب کرد و هم سخن ستاره و مثنوی سحر را با زمزمه ی جویبار سرود...
سلامی از پشت دیوارهای بلند تنهایی و از ته خاطرات دوستی، از گلزار شادی ها و سلامی از پشت یک کاغذ، از پشت یک شیشه، به بلندی یک فریاد و به امید رسیدن به یار. می خواهم از صمیم قلب، از فاصله های دور و نزدیک همراه من باشی. می خواهم باز مثل همیشه به چشمان پرفروغت بنگرم، می خواهم بدانی چون ماهی که بی اختیار به آب دریا احتیاج دارد، به تو محتاجم...
سلامی که با آن تورا یافتم و معنی آسمان ها را فهمیدم، تورا یافتم عشق را فهمیدم، تورا یافتم محبت را فهمیدم. همچو قلب شقایق تپیدی و خون گل را به گردش درآوردی محبوب من... بیا در کویر عطش بی کسی ها و در زیر غبار نامردی ها و در این وادی پر خار غرور، نردبانی از صداقت بسازیم تا زنده بمانیم، بیا به آشنایی ها سوگند یاد کنیم که با یکدیگر مهربان باشیم... لحظه ها رفتنی اند و یادها ماندنی، پس بیا از لحظه های رفتنی یادهایی بسازیم تا ابد ماندنی...
شقایق قلبم آشفته تر از همیشه به لبخند نسیم بی اعتنایی می کند... به یاد تو...
بیا، بیا تا من و تو شهر لاشخورها را بگذرانیم و از این دیار برویم، آن جا که ساعت را نمی فروشند و بر عدد انگشت نمی نهند. آن جا که نفس به شمار نیاید و از ازل تا ابد یک نفس بیش نباشد.. تا تو من باشی و... من تو ....
دوستی و محبت به گونه ای است که قلبم از وجودش عاجز مانده و هرچه در این زمینه بکوشم باز هم نخواهم توانست آن را، آن طور که هست توصیف کنم. لحظه آشنایی آن قدر ارزش بخش و فراموش نشدنی است که در آن لحظه حس می کنم تمامی وجودم برای در آغوش کشیدن یار آماده هست...
تو در سکوت خود، نغمه عشق را با صدای رسابه گوش من رساندی، آن روز آغاز عشق ما بود. پیوند دو دل مشتاق بود. آن روز لبخند های تو و نگاه های پر معنی تو، مرا از زنجیر غم و محنت آزاد کرد و صفحه ای زیبا را به کتاب زندگیم اضافه کرد تا نقش حیات مشترکمان را در آسمان ثبت کند و در آن روز امید و عشق تو روشنی بخش زندگی تیره و تار من شد و تو با محبت پاک و صادقانه خود به خانه دلم قدم نهادی و کلبه تاریک دلم را روشن ساختی.
من در لطافت گلبرگ های عشق، در زلالی آب چشمه مهربانی، در پاکی صداقت و عشق بلبل، در سوزش بال پروانه ها و در بوی گل های یاس، وجودت را حس می کنم. من در قلب مهربان گل سرخ و در چمن زار سبز قلب هایمان، در کوچه های پر پیچ و خم زندگی، در بهترین و شیرین ترین لحظات عمر، سنگینی قدم هایت را حس می کنم. تمام کوچه های ذهنم را چراغانی می کنم و در پشت پنجره احساس، در انتظارت می مانم...
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم
به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم
به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم
به خاطر تو دستهایم را آیینه می کنم و بر طاقچه یادت می گذارم
به خاطر تو می توان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دور دست چشم پوشید
به خاطر تو می توان شعله تلخ جهنم راچون نهری گوارا نوشید
به خاطر تو می توان به ستاره ها محل نگذاشت
به خاطر روی زیبای تو بودکه نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بودکه دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بودکه حرفهای هیچ کس را باور نداشتم
به خاطر دل پاک تو بودکه پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بودکه عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
عزیزم...
عشق را در تو ، تو را در دل ، دل را در موقع تپیدن
وتپیدن را به خاطر تو دوست دارم
من غم را در سکوت ، سکوت را در شب ، شب را در بستر
وبستر را برای اندیشیدن به خاطر تو دوست دارم
من بهار را به خاطر شکوفه هایش
زندگی را به خاطر زیبایی اش و زیباییش را
به خاطر تو دوست دارم
اجازه هست که عشقتو، تو کوچه ها داد بزنم؟ روپشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم؟ اجازه هست که هرنفس ترانه بارونت کنم؟ ماه و ستاره رو بازم فدای چشمونت کنم؟ اجازه هست که خنده هات قلبمو از جا بکنه؟ بهت بگم عاشقتم، دوست دارم یه عالمه اجازه هست نگاهتو، تو خاطرم قاب بکنم؟ چشمی که بدخواهمونه، به خاطرت خواب بکنم؟ اجازه فریادبزنم:تو قلبمی تا به ابد؟ بدون اگه رسوا بشم به خاطرت خوبه، نه بد!
اجازه هست دریا باشم، کویر رو پیمونه کنم؟ توصدف دلم بشی، من تو دلت خونه کنم؟ اجازه هست....؟؟
مهربونم،
نازنینم، بهترینم.
عشقم، امیدم، جونم.
با توام ، با تو، دنیای من.
میخوام لحظه هام رو با تو بگذرونم. تمام لحظه های که حالا دارم و
نمی دونم چند سال، چند ماه، چند هفته، یا چندروز دیگه میتونم و فرصت دارم با تو باشم یا نه؟!
ارزش این لحظه ها رو با هیچ چیز دیگه نمیتونم برابر بدونم.
میخوام تو تمام لحظه هایی که میتونیم داشته باشیم،با تو باشم.
کنارت،
همراهت
هم قدم
و هم نفس با نفس کشیدنت.
میخوام تا میتونم صدای قلب مهربونت رو بشنوم. تا میتونم نفسهات رو بشنوم و حفظ کنم.
میخوام ضربان قلبت رو بشمارم تا وقتی نیستی، از حفظ بشمارم و ثانیه هام رو با تو تنظیم کنم.
کنارم بمون، تا زنده بمونم. با من باش، تا دووم بیارم.
مراقب چشمات باش، تا امیدوار بمونم. مراقب قلبت باش، تا زنده بمونم. مراقبم باش، تا کنارت بمونم.
گفتم، هزار بار دیگه هم میگم:
دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم... دوستت دارم فریبا . . . تا هر زمان که زنده باشم.
ای عشقم... بدان که وجودت شکوفه های عشق را بر دل من می رویاند. بدان که تو بهاری، تو خورشیدی، تو عشقی، تو همه زندگی و حیاتی،.. ما با چشم خود بزرگی عشق را،زیبایی محبت را و با هم بودن را دیدیم و آموختیم و یکی شدیم و لحظات باهم بودن را دلرباتر ساختیم... روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی... با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی ...همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل... ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست... ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت... میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت... هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی... همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم... همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم... حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند... چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را... گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است... همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است، چقدر قلبت زیباست… چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو... تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر... میخوانمت تا دلم آرام بماند...
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشقانه های آرش و فریبا و آدرس arashvafariba.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.